سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

89/3/27
1:44 ع

شهری در آسمان/آزاد سازی خرمشهر/قبیله پرواز

خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد . . . داغ شهادت . ویرانه‌های شهر را قفسی درهم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کنند .  زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است . سلامت تن زیباست ، اما پرنده‌ی عشق ، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند . و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند ؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم ، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش بیش‌تر دوست داشته باشد ؟ و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی که کره‌ی زمین باشد ، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند ؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد ، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور بر می‌آید ؟ پس اگر مقصد را نه اینجا ، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند ، نمی توان جست ، بهتر آنکه پرنده‌ی روح دل در قفس نبندد . پس اگر مقصد پرواز است ، قفس ویران بهتر . پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند ، از ویرانی لانه اش نمی‌هراسد . اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده‌اند ، پس ما قبرستان نشینان عادات و روزمرّگی را کی راهی به معنای زندگی هست ؟ اگر مقصد پرواز است ، قفس ویران بهتر . پرستویی که مقصد را در کوچ می‌یابد از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد . اینجا زمزمی از نور پدید آمده است . . .  و در اطراف آن قبیله ای مسکن گزیده‌اند که نور می‌خورند و نور می‌آشامند . زمزم نور در عمق خویش به اقیانوسی از نور می‌رسد که از ازل تا ابد را فراگرفته است و بر جزایر همیشه سبز آن جاودانان حکومت دارند . این نام‌ها که بر زبان ما می‌گذرند ، تنها کلماتی نگاشته بر شناسنامه‌هایی که بر آن مُهر « باطل شد » خورده است ، نیستند . ما جز با صورتی موهوم از عوالم رازآمیز مجردات سروکار نداریم و از درون همین اوهام سراب مانند نیز تلاش می کنیم تا روزنی به غیب جهان بگشاییم . و توفیق این تلاش جز اندکی نیست . پروانه‌های عاشق نور بال در نفس گل‌هایی می گشایند که بر کرانه‌ی سبز این چشمه‌ها رسته‌اند . و نور در این عالم ، هر چه هست ، از این نورالانوار تابیده است که ظاهرتر و پنهان‌تر از او نیست . و مگر جز پروانگان که پروای سوختن ندارند ، دیگران را نیز این شایستگی هست که معرفت نور را به‌جان بیازمایند ؟ و مگر برای آنان که لذت این سوختن را چشیده‌اند ، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی چیزی هست ؟ و قوام این عالم اگر هست در اینان است و اگر نه ، باور کنید که خاک ساکنان خویش را به یکباره فرو می بلعید . مسجد جامع خرمشهر قلب شهر بود که می‌تپید و تا بود ، مظهر ماندن و استقامت بود . مسجد جامع خرمشهر مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بی‌پناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آن‌گاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شطّ خرمشهر کوچ کنند ، باز هم مسجد جامع مظهر همه‌ی آن آرزویی بود که جز در بازپس‌گیری شهر برآورده نمی‌شد مسجد جامع ، همه‌ی خرمشهر بود . خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود . خرمشهر خونین شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم‌آوران و بسیجیان غرقه در خون ، ظاهر شود و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست ؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانک‌های شیطان تکه ‌تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما. . . راز خون آشکار شد . راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند . گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است ، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین‌تر است و نگو شیرین‌تر ، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر است . راز خون در آنجاست که همه‌ی حیات به خون وابسته است . اگر خون یعنی همه‌ی حیات. . . و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست ، پس بیش‌ترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند . رازخون در آنجاست که محبوب ، خود را به کسی می‌بخشد که این راز را دریابد . و آن کس که لذّت این سوختن را چشید ، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد . آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند . مردان مرد ، جنگاوران عرصه‌ی جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه‌ی آتش جُسته‌اند . آنان ترس را مغلوب کرده‌اند تا فُتوّت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد . و مؤانسان حقیقت آنانند که ره به سرچشمه‌ی فنا جسته‌اند . این ویرانه‌ها که به ظاهر زبان درکشیده‌اند و تن به استحاله‌ای تدریجی سپرده‌اند که در زیر تازیانه‌ی باد و باران روی می دهد ، شاهدند که عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است . آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می رانند . وقتی کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت ، هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود و کربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند . . . سید صالح تعریف می کند که شب آخر ، شهید جهان‌آرا یک حرکت امام حسینی انجام داد : زمانی که مقرهایمان را در خرمشهر زدند و بچه‌ها در خرمشهر مقری نداشتند و به‌ آن طرف شهر رفتند ، او همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت که اینجا کربلاست و ما هم با یزیدی ها می‌‌جنگیم . ما هم اصحاب امام حسینیم . تا این را گفت برای همه صحنه کربلا تداعی شد . گفت : من نمی‌توانم به شما فرمان بدهم . هر کس می‌تواند بایستد و هر کس نمی‌تواند برود . اما ما می‌ایستیم تا موقعی که یا ما دشمن را از بین ببریم یا دشمن ما را از بین ببرد . منتهی هر کس می‌خواهد ، از همین الآن برود ، که اگر نرود ، فردا دیگر نمی‌گذارم برود . بچه‌ها آن‌روز همه بلند شدند و او را بغل کردند و بوسیدند و با او ماندند . کربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در کربلا استقرار نیابد . شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد . شایستگان جاودانانند ، حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نور نور که پرتوی از آن همه‌ی کهکشا‌ن‌های آسمان دوم را روشنی بخشیده است . ای شهید ، ای آنکه بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای ، دستی برآر و ما قبرستان‌نشیان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش . شهر زمینی خرمشهر در دست دشمن افتاد ، اما شهر آسمانی همچنان در تسخیر شهدا باقی ماند . از باطن این ویرانی‌ها معارجی به رفیع‌ترین آسمان‌ها وجود داشت که جز به چشم شهدا نمی‌آمد . خرمشهر مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود و جنگ برپا شد تا مردترین مردان در حسرت قافله کربلایی عشق نمانند . در پس این ویرانی‌ها معارجی به‌سال 61 هجری قمری وجود داشت و بر فراز آن ، امام عشق حسین بن علی آغوش تشریف برگشوده بود . هزاران سال بر عمر زمین گذشته بود و می‌گذشت و همواره جسم زمین فرسایش یافته بود تا روح آن آباد شود . « کل من علیها فان و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام . »

بــشــنـویــد !

برگرفته از برنامه تلویزیونی " شهری در آسما ن‌ " ساخته شهید قلم ، شهید آوینی


پیام رسان

+ با عرض سلام و خسته نباشید خدمت بازدیدکنندگان : به اطلاع میرساند که این وبلاگ دیگر فعالیتی ندارد ، از دوستان خوبم تشکر میکنم که در این مدت با من همراه و همیار بودنند . در همینجا از کلیه دوستان درخواست میکنم که به آدرسهای ذیل مراجعه نمایند . با تشکر حمزه بجنوردی www.Iran-Wiki.Ir www.Iran-Wiki.MihanBlog.Com



+ یه سایت سرگرمی



+ یه سایت توپ برای سرگرمی

+ در این قسمت یه سایت تازه تاسیس را معرفی میکنم که اسمش بزرگترین پرتال سرگرمی ایرانیان هست لینکش اینه : بزرگترین پرتال سرگرمی ایرانیان www.iranfun.tk

+ وبلاگ من به نام قبیله پرواز با مطالب جالب به روز شده http://ghabilehparvaz.blogfa.com/

+ شانه به شانه صف می‌کشند . دست‌های نیاز که به سمت آسمان بلند می‌شود ، زمزمه « اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت » اوج می‌گیرد . احساس می‌کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می‌کنی ؛ فضای خلوص ، تسلیم و تقوا . این حس ، پاداش یک ماه روزه‌داری خالصانه پرهیزکاران است که نصیب مؤمنان حقیقی می‌شود . ادامشو بیا تو این لینک بخون



+ شانه به شانه صف می‌کشند . دست‌های نیاز که به سمت آسمان بلند می‌شود ، زمزمه « اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت » اوج می‌گیرد . احساس می‌کنی پاهایت از زمین خاکی

+ شانه به شانه صف می‌کشند . دست‌های نیاز که به سمت آسمان بلند می‌شود ، زمزمه « اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت » اوج می‌گیرد . احساس می‌کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می‌کنی ؛ فضای خلوص ، تسلیم و تقوا . این حس ، پاداش یک ماه روزه‌داری خالصانه پرهیزکاران است که نصیب مؤمنان حقیقی می‌شود .

+ شانه به شانه صف می‌کشند . دست‌های نیاز که به سمت آسمان بلند می‌شود ، زمزمه « اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت » اوج می‌گیرد . احساس می‌کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می‌کنی ؛ فضای خلوص ، تسلیم و تقوا . این حس ، پاداش یک ماه روزه‌داری خالصانه پرهیزکاران است که نصیب مؤمنان حقیقی می‌شود .

+ سلام کیه که سکه طلا دوست نداشته باشه یه سایتی هست که هر ماه 10 تا سکه طلا به ده نفر میده خودتون برین ببینین اینم آدرسش : www.e-shopecity.com


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ